مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
ای پنجـمین امام که معـصوم هـفـتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکـمی» بر درد جهـل خلق، ز عـالم طبـیبتر نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گـلدستهای نداشت حرم، مرقـدی نبود صحـن و سـرا نیـافـتم و گـنـبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غـمهای عهـد کودکی از یـاد کی رود آتش به خـرمن جگـر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غـروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفـتی به قـتلگاه تو دیدهای چهها به اسارت به عمّه شد در شهر شوم شام، جسارت به عمّه شد تو طفـل روی ناقـۀ عـریان نشـستهای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشستهای تو طعـم تـازیـانـه و سیـلی چـشیـدهای بر روی خـار، همره طفـلان دویدهای دیـدی تو خیـمههای به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را |